خب... سلام! چه خبر؟ لانگ تایم نو سی:>
امیدوارم حالتون خوب باشه گایز و ... فکر کنم شماهاهم دارین برای امتحانای ترمتون درس میخونین درسته؟ خب.. فایتینگ به همتون!! گامبارهه:>
الان که دارم این پستو مینویسم باید بگم که همزمان درحال درس خوندن هم هستم! مادر عزیزم زحمت کشید برام میوه پوست کند که طی درس خوندن فشارم نیوفته یوقت! (از این اتفاقا زیاد افتاده برای من آخه) اومدم یه سلامو احوالپرسی بکنم و باز برم پای درسام.
طی این چندوقت هیچ اتفاق خاصو جدیدی نیوفتاده، غیر از اینکه سه شنبه، چهارشنبه تعطیل بودم و شنبه هم تعطیل خواهم بود. هیچ کاریم نکردم این چندوقت... غیر از اینکه از سر بیکاری توی اینستا بچرخم یا توی دیلیم زر زر کنمو ساب برنامهای اکسدیز رو بزنم و دوباره همه چیو از اول آپلود کنم (چون لینکا منقضی شده:″) عام... البته امروز رو متفاوت شروع کردم. با اینکه دیشب تا ساعت 4 صبح بیدار بودم، ولی امروز ساعت 9 پاشدم و رفتم حمام و بعد از خوردن صبحونه و چک کردن پیامام نشستم پای درسم. (ولی بی شوخی... نمک روی زردآلو خیلی میچسبه...) همچنین.. بهم تبریک بگین؛ دیگه نمیتونم با لهجه ی آمریکایی صحبت کنم:> و... بلاخره تونستم روی لهجه ی استرالیایی تسلط پیدا کنم(؟) و... خب دهن معلم هوموفوبیکم رو بستم!!! خرسندم:>...
عام... یه چیزی میخواستم بهتون بگم.. تگ عضو گلدن چایلد متاسفانه الان توی بیمارستان بستری شده و به پیوند کبد احتیاج داره.. و حالش زیاد خوب نیست. منتظر جواب آزمایشاشن تا بعدش قدم بعدی رو بردارن.. میشه دعا کنین حالش خوب بشه:)؟ من فقط یه نینی گلدنسم که وقتی تصمیم به فن شدن گرفتم، این خبر رو شنیدم... ممنون میشم اگر اینکارو بکنین:)
حالا بگذریم... اوه راستی!!! مانگای your name و I want to eat your pancreas رو خریدم! همراه با کتاب ییشینگ و اندکی فوتوکارت از اکسو و یه عکس گروهی:>>> البته هنوز مانگای I want to eat your pancreas به دستم نرسیده، ولی اون دوتای دیگه رسیدن. خیلی کیوتهه TT کتاب ییشینگ هم خیلی...قشنگه.... واقعا درک میکنم تک تک کلماتش رو.. و جا داره بگم وقتی اسم لوهانو تاعو و کریس رو دیدم که درموردشون حرف زده بود، نزدیک بود گریه کنم... فکر میکنم تنها آیدلیه که درمورد اعضای رفته گروهشون صحبت میکنه... هععی...
دیروز نیوشا و یاسی اونی یه حرفی بهم زدن که واقعا خیلی ذوق زده شدم... بهم گفتن وایب بنگچان رو میدم... و خب...؟ با اینکه خودم این حسو نمیکنم و مطمئنم هیچوقت نمیتونم وایب اونو بدم (چون خب کامااان!! اون بنگچانه!!) اما.. خیلی حس خوبی بهم داد.... وای نه... میوهام داره تموم میشه.... عععهههه TT (من واقعاا بدون میوه نمیتونم زندگی کنم!!!) به مامانم پیشنهاد دادم که روزی که امتحانام تموم میشه و شما میخوای بری برای ترمیم تتوی ابروت، منم بیام ناخن بکارم گفت نه:/ بخدا که ناخنام ریدس!! ولی قبول نکرد... هیییییه:″)
فکر کنم برای امروز کافی باشه، باید برم پای درسام و نمیتونم بیشتر از این حرف بزنم... همین دیگه... روز خوبی داشته باشین!!
همچنین اگر تا ته این پست رو خوندین، ممنون میشم اگر یه کامنتم بزارین چون دلم براتون تنگ شده:>