-ای کاش بارون زودتر تموم شه.
با صدای هیونجین که با دو فنجون قهوه کنارش نشست، از فکر و خیال بیرون اومد. ترکیب بوی تلخ قهوه و عطر یاس هیونجین، چیزی بود که میتونست فلیکس رو تا مرز جنون بکشونه.
-تموم شه؟ من بعد قهوه میخوام برم ساحل... تا حالا ساحل و دریا رو اینجوری ندیده بودم.
-دریا حال عجیبی داره... موقعایی که بی رحم میشه نباید سمتش رفت.
-دریا هیچوقت بی رحم نبوده فلیکس... این آدمان که بی رحمن.
-بی رحمی دریا هم بخاطر آدماست... وقتایی که بارون میباره، غمگین هم میشه... به نظرم اگه نری بهتره.
Fiction Name: Enigma
Couple: Hyunlix, Seungin, Changho & Chanho
+ اوکی ولی این فیکشن و دیالوگاش و قلم نویسندش به قدری کراشه که نمیدونم چجوری توصیفش کنم:>
++ اما این تیکه صحبت هیون و لیکس به قدری موده که بازم نمیدونم چجوری توصیفش کنم:>
+++ خیلی وقت بود تکست از فیکو اینا نذاشته بودم...دلم براش تنگ شده بود:″)
++++ یه فیک زیبایی بود که کاپلش هیونلیکس مینسونگ بود (با اینکه اولش با هیونهو شروع میشد:/)...الان بقیش داره تو واتپد آپدیت میشه:/ مظلوم گیر آوردین؟؟
+++++ صبحتون رو با هیونلیکس شروع کنین... (پست انتشار در آیندس بات- انی وی...)