ما چرا زندگی میکنیم؟
چرا باید درس بخونیم و کون خودمونو پاره کنیم تا نمره قبولی بیاریم و بعدش رشته انتخاب کنیم و بعد از تموم شدن دبیرستان، کنکور بدیم و بریم دانشگاه دوباره خودمونو پاره کنیم تا از دانشگاه فارغ التحصیل بشیم و آخرش شوهر کنیم و طرف نزاره بریم کار کنیم و بگه باید خونه داری کنی؟
هدف داشتن توی زندگی چه معنی میده، وقتی بعدا باید با یه لندِهوری (؟) ازدواج کنی و بچه داری کنی؟ آخرشم که میمیری دیگه، بعد حسرت اینکه فلان کارو نکردم بیسال کارو نکردن روی دلت میمونه.
اصن هدف خدا از خلق بشریت چی بود؟
چرا باید ورزش کنیم، غذای سالم بخوریم، فلان کنیم بیسال کنیم تا سلامت بمونیم وقتی آخرش همه ی زحماتت برای رو فرم نگه داشتن بدنت از بین میره و بدنت توی خاک تجزیه میشه؟
چرا به دنیا اومدیم؟ ما که این همه داریم زجر میکشیم، چرا بدنیا اومدیم؟ اصن...چه معنیی میده که زندگی کنی؟ وقتی همه چی داره معنی خودشو از دست میده، دیگه حس و حال قبلی درونش نیست و حس میکنم توی یه دنیای کاملا نام (numb) دارم زندگی میکنم؟ همه چی بی رنگه، شادی دیگه پیدا نمیشه...پس چرا باید جون بکنیم تا زنده بمونیم؟
حس میکنم دارم با هیچی، یکی میشم...ارادم رو برای نفس کشیدن و هر روز صبح از خواب پاشدن دارم از دست میدم، خب تهش که چی؟ این همه درس خوندم، تا صبح بیدار میموندم و ریاضی تمرین میکردم، از آهنگ گوش کردن و فیلم و انیمه دیدن و خوش گذرونیام میزدم تا عربی یاد بگیرم، برای 1 ماه فاکی دور گوشی و اینا رو خط کشیده بودم تا امتحانای کوفتیمو بدم، تهش که چی؟ چه درس بخونم چه نخونم، تهش به یه چیزی ختم میشه؛ مرگ!
پس چرا باید گریه کنم چون که هیچی درس نمیفهمم و نمیتونم یادش بگیرم؟
چرا هیشکی به سوالاتم جواب درست نمیده؟
آخر همه ی اینا چی میشه؟
+ :>
++ بنظرتون درست نمیگم؟