𝐖𝐞𝐥𝐜𝐨𝐦𝐞 𝐓𝐨 𝐑𝐮𝐛𝐲'𝐬 𝐑𝐨𝐨𝐦

𝘐'𝘭𝘭 𝘫𝘶𝘴𝘵 𝘵𝘳𝘺 𝘵𝘰 𝘤𝘳𝘺 𝘮𝘺𝘴𝘦𝘭𝘧 𝘵𝘰 𝘴𝘭𝘦𝘦𝘱

- موقت -

من خیلی کلینجی ـم یا شماها واقعا ازم خوشتون نمیاد...؟!

یه روز به شدت گوه-

زنگ آخر بود و خانم معتضدی هنوز نیومده بود سر کلاس و بچها داشتن به شدت شلوغ میکردن

بدون شک تا الان درمورد سردردای من میدونین دیگه

سر کلاس سرم واقعا بد درد گرفت طوری که دستامو گذاشته بودم روی گوشام و مقنعه ـم رو چنگ میزدم و گریه میکردم. عسل خانم زحمت کشیدن منو بردن بیرون از کلاس تا یه آبی به سرو صورتم بزنم

و برگشتم سرکلاس بعدش و بعد از نیم ساعت خانم معتضدی هم اومد و متوجه حال افتضاح و چشای خیس و قرمزم شد. ازم پرسید چیشده و منم گفتم که اینجوریه و حالا بگذریم

بهم گفت برو بیرون کلاس بشین بهتری شی بعد بیا و منم گفتم اوکی و رفتم روی پلها نشستم تا سردردم آروم شه

بعد دیدم از تو کلاسمون همش اسم و فامیلیم رو میگن و از شدت کنجکاوی نتونستم سر جام بمونم و رفتم در زدم و به خانم معتضدی گفتم که میتونم بیام توی کلاس؟ بعد گفت نخیر! سر دسته ی همشون که تویی!! (یعنی من کسیم که شلوغ ترین بوده و من درواقع سرکلاس سرمو میزارم روی میز و هیچی نمیگم تا معلم بیاد) به خانم معتضدی گفتم که خانم بخدا من هیچ حرفی نمیزنم سر کلاس و ساکتم. از محدثه پرسیدم که من سر کلاس حرف میزنم؟؟؟ محدثه هم گفتش که خانم اسما واقعا هیچی سر کلاس نمیگه و با هیشکی حرف نمیزنه و همش سرش رو میزه بچها دارن دروغ میگن

و خانم معتضدی عزیز گفت که از صورتاشون فهمیدم که دارن الکی و دروغ میگن. الان میتونی بیای سر کلاس و هرکی هرچی گفت تو نه گوش کن و نه جوابشونو بده اینا هم بین خودمو خودت بمونه

زنگ خورد و از فاطمه پرسیدم که بچها چی میگفتن راجب من؟

فاطمه گفت: سه شنبه زنگ اول که خانم فرامرزی بهت گفته بود هرکی حرف زد اسمشونو بنویس، اون برگه رو دادم به خانم معتضدی و همینکه خانم اسم عسلو خوند، عسل پاشد گفت خانم خود مرندی همش حرف و داد میزنه و همه بچها باهاش موافقت کردن. از اونور هم قلندری دراومد گفت که تو (من یعنی) شلوغ ترین دانش آموز کلاسی و من (یعنی فاطمه که نماینده ی کلاسه) هیچی به بچها نگفتم و بهشون اجازه دادم که حرف بزنن و شلوغ کنن. آخرش همه چی سر منو تو خالی و تموم شد"

عسل؟ آره اون مثلا دوستم بود تا قبل از این اتفاق!! اون خودش از سر میزش پا میشه میره اون ور کلاس با اکبری و شکیبا و کل بچها حرف میزنه و میاد کنار من میشینه از کراشش میگه و درکل خودش بیشتر از منِ بی زبون شلوغ میکنه.

ما حق نداریم مقنعه ـمون رو دراریم وگرنه مساوی ـیست با اخراج. و امروز زنگ دوم که خانم لطفیان نیومده بود، خانم نیر آبادی (یا معاونه یا ناظم، دقیق نمیدونم) اومد سرکلاسمونو عربی داشت درس میداد و پای تخته داشت 14 صیغه ها رو مینوشت. قلندری هم که پشت عسل میشینه، مقنعه عسل رو کشید پایین و اول زنگ سر کلاس به حدیثه گفت کسشر نگو.

دختر درسخون و پاچه خوار و **** مالیه (ببخشید!!) جلوی معلما ولی دراصل جزو شلوغترین بچهای کلاسه.

و حالا همه چی افتاد تقصیر من بدبختی که سه شنبه زنگ اول رو وقت گذاشتم با بچها زبان کار کردم و برای اینکه ساکت بشن و صدام به کل کلاس برسه یکم تُن صدامو بردم بالا و فاطمه ای که داشت تمام توانشو میذاشت تا بچهارو ساکت کنه و گلوش رو رسما جر داد :)

 

+ قرار بود با خانم فرامرزی حرف بزنیم ولی همه معلم و معاونو اینا گیر دادن که برین خونتون و زر زر

++ بهرحال خانم فرامرزی سال پیش معلم علومم بوده و کلاس مارو خیلی خوب میشناسه و میدونه که من همچون بچه ای نیستم که شلوغ بازی درارم. و میدونه که فاطمه از منم بی زبون تره. ولی باید شنبه بریم باهاش حرف بزنیم...

۲۶ نظر ۳ موافق ۰ مخالف

یه چند لحظه فقط-

گفتن که بنگتن قراره تا آخر امسال برن سربازی تا سال 2025...

 حقیقتا الان توی خونمون، پارتیه XDDDDDD

وووووووووااااااااااااااایییییییییییییییی بلاخره میرن سربازییییییییییییییی قیمسبذامبتدقثمدبذانکموزئبتدقمو

۲۶ نظر ۶ موافق ۰ مخالف

امروز به روبی چه گذشت...

امروز سر کلاس بودیم و خانم بیات (معلم اجتماعیمون) داشت امتحان میگرفت و قرار بود از من بپرسه چون نمیتونستم با دست باندپیچی شده بنویسم

بعد یهو شکیبا (یکی از همکلاسیام که دراصل باید نهم باشه) اومد کیفشو برداشتو عجله ای از کلاس رفت بیرون

سر کلاس دیگه نیومد. زنگ تفریح دوم که خورد با عسل رفتیم توی حیاط و دیدیم که یه سری مادر پدرا وایستادن با بچهاشون. و بعد که یکم نگاه انداختیم دیدیم بیرون مدرسه ماشین پلیس وایستاده :>>>>>

بعد از کمی پرس و جو از بچهای مدرسه فهمیدیم که دیروز بعد از مدرسه بچها شعار و اینا دادن و امروز به والدینشون زنگ زده بودن و همچنین پلیس هم خبر کرده بودن!! اینجاست که میگن: این بده!!" شکیبا هم جزوشون بوده :> (و من اصلا از این بشر خوشم نمیاد خدایی..)

بعد یکی اومد بهمون گفت: بچها، قراره ساعت 1 که همه بچها رفتن خونه، شنود نصب کنن زیر میزامون"

منم رفتم به بقیه بچها گفتم تا مراقب باشن از شنبه و سر زنگ کارو فناوری بودیم که یکی از انتظاماتا اومد توی کلاس گفت که برین توی حیاط (درحالیکه هنوز 5 دقیقه به زنگ مونده بود)

ما هم رفتیم و دیدیم که مدیر و معاون و ناظم همه وایستادن و میگن برین بیرون مدرسه و توی حیاط نمونین" و من همون موقع بود که دو هزاریم افتاد که اینا قراره نقشه ی شنود کار گذاشتن رو عملی کنن

از عسل و فاطمه خدافظی کردم و داشتم از کوچه مدرسه میرفتم بیرون که یه ماشین پلیس دیدم با دوتا افسر پلیس و به شدت پشمام ریخت

همچنین جلوی مدرسه ی بغلی هم دوتا پلیس و سرباز وایستاده بودن و اونموقع بود که متوجه خیط (؟) بودن اوضاع شدم و تا خود خونه دوییدم (حقیقتا دلیل خاصی براش ندارم XD)

۶ نظر ۱ موافق ۰ مخالف

به کمکاتون احتیاج دارم *-*

به vpn برای لپتاپ احتیاج دارم که خوب کار کنه و اوکی باشه کلا

نه hoxx vpn کار میکنه نه hotspot shield و نه cloudfare

معرفی کنین توروخدا TT

 

- موقت -

۱۰ نظر ۴ موافق ۰ مخالف

پست بدون عنوان#17

1. پنجشنبه که والیبال داشتم دوبار دست راستم از ناحیه ی مچ قشنگ برگشت و من اومدم خونه کرم زدمو بستمش

2. اما دیشب زیادی درد میکرد و ما بلند شدیم رفتیم بیمارستان و عکس گرفتم از دستم

3. و دکتر گفت شکستگی خیلی جدی نیست و موقتا دستتو میبندیم بعد برو برای ارتوپد وقت بگیر

4. به شدت با یه دست کار کردن سخته و امروز خانم نعمتی داشت سرم غر میزد که چرا انس با قرآن رو ننوشتم و منم گفتم خو دستم به فاک رفته بود!!! (البته همینو نگفتم اکتزکلی) ولی باز حرف خودشو زد:/

5. سه شنبه وقت ارتوپدمه و ناراحتم از اینکه نمیتونم برم مدرسه :( حیف شد میخواستم برینم به رجبی... سرگروه انتخاب نکنه اون روز صلوااااااااااات. همه بچهای کلاسمون زبانشون ریدمونیه بمولاااا

6. Don't make me bad make me bad I'm addicted to you :")

7. میخوام با taste ازدواج کنم...

8. Why you mad brah??

9. 3racha لایق گرفتن کلی جایزه و توجه عه:")))

10. Why do I keep getting attracted :>???

۴۷ نظر ۷ موافق ۰ مخالف

پست بدون عنوان#16

1. ناراحتم

2. نیکا برای آسمونی شدن زیادی جوون بود...

3. توی آرامش بخوابی دختر کوچولوی قوی :)))))

4. بینیم درد میکنه... 

5. فاک به ریاضی

6. فردا کامبکه اسکیزه... نت... توروخدا...

7. امروز رسما مچ دستمو به فاک دادم و باید الان ببندمش

8. بینیم خیلی بد درد میکنه...

9. امروز حتی کمتر از 30 نفر اومده بودن باشگاه

10. باشگاه به شدت خالی بود...

11. رسما جلوی مربیم تمام پنجهامو ریدم...

12. عذاب وجدان عذاب وجدان عذاب وجدان*

13. گشنمه...

14. مرگ بر ریاضی~

15. جهت رند شدن*

۱۶ نظر ۵ موافق ۰ مخالف

پست بدون عنوان#15

1. امروز خانم اکبری قرار بود معنی شعر و کلمات شعر ستایش رو بپرسه و ازشون املا بگیره. و من رسما یه کلمه هم نخونده بودم. و... تقلب کردم:> معنی یه کلمه رو هم یادم نمیومد و شدم 19 و نیم :>

2. برای مائده تعریف کردم و بهم گفت: الحق که خواهر خودمی!″

3. امروز باشگاه نرفتم و یه جور خوشحالم... ؟!؟!

4. من هیچی از ریاضی سالهای پیشم یادم نمیاد و رسما فصل اول ریاضیم همش از گذشتس...

5. کامبک وانوی >>>>

6. حوصله ریاضی حل کردن ندارم بخدا... مخم میگوزه واقعا...

7. کامبک اسکیز چند روز دیگه ـست و توروخدا نت درست شه بتونم برم ام‌وی رو ببینم TT

8. برای شروین >>> آهنگای فارسی

9. یه آهنگ از معین دانلود کردم و خدایی اون آهنگش خیلی خوبه TT

10. جهت رند شدن-

۱۴ نظر ۵ موافق ۰ مخالف

دلمون خوش بود :)

داشتم از مدرسه میومدم و نزدیک ساختمونمون بودم که دیدم دوتا دختر دبستانی ریزه میزهِ کیوت (که بنظر میرسید کلاس اولی باشن) دست انداختن دور گردن همدیگه و چسبیدن به هم و دارن میگن میخندن. دوییدن توی کوچه (که ساختمونمون توی اون کوچه ـس) و از دست ماماناشون فرار کردن و بلند بلند میخندیدن.

من فقط بهشون خیره شده بودم و لبخند زده بودم... به اینکه انقد بچه ـن و متوجه مشکلات اطرافشون نیستن و اینجوری از ته دل میخندیدن حسودیم شد.. منم یه زمانی مثل اونا بودم... منم یه روز با ذوق کیف مدرسمو مینداختم روی دوشم و میرفتم مدرسه و درس یاد میگرفتم...

دلمون به چیا خوش بود؟؟ کیف و کفش جدیدی که میخریدیم و جامدادی پر از مداد و خودکار و پاک کنمون... دلمون با یونیفورم مدرسمون خوش بود.. با کتابای درسی که از ذوق مدرسه رفتنمون هی نگاشون میکردیم...

اونموقع ها واقعا دلمون خوش بود :)

۸ نظر ۱۲ موافق ۰ مخالف

پست بدون عنوان#14 (آی گِس)

1. آره من الان مدرسه نیستم درسته

2. امروز فقط هفتمیا میرن مدرسه و معلوم نیست هشتمیا کی برن :>

3. به همتون که رفتین مدرسه خسته نباشین جانانه میگم... چون میفهمم چه دردیه...

4. اگه کمکی خواستین بهم بگین. هرکمکی از دستم بربیاد انجام میدم:>>>

5. دیشب تا 5 و 40 دقیقه (یا حتی بیشتر فکر کنم) بیدار بودم...

6. و ساعت 10 از خواب پاشدم...

7. و بگذریم... چه میکنین؟؟

8. گایز خستمه خوابم میاد..

9. بسته نتمون تموم شده و باید تا 5 روز فاکی دیگه صبر کنم :) (مگررررررررررر اینکه موفق بشم به استار****لینک وصل شم...)

10. دیروز برای گرفتن یونیفرمامون سرویس شدیم... تازه جنسش به شدت گوهه و لباسه مثه لباسای دیوونه خونه میمونه

11. اصلا یه وضع افتضاحی که نگم براتون...

12. دلم برای این پستام تنگ شده بوددد T-T

13. سرعت فایرفاکس به شدت ضعیفه و من نمیدونم چرا الان با فایرفاکسم درحالی که کروم وضعیت سرعتش نامعلومه...؟!؟!

14. پشمانم.... سرعت استار****لینک بین 50 تا 200 مگابایته........ اونوقت نت خونه ما: 1 تا 250 کیلوبایت:////////////

15. البته اگه حجم بستمون تموم شده باشه بین 6468746 بایت تا 18 کیلوبایته

16. وای وای وای..... فوتوتیزرای اسکیز رو دیدین.... ؟!؟!؟

17. امروز گروهی و یونیتی میاد فوتوتیزر احتمالا (کساییکه این پستو میخونن: Ah shit.. here we go again...)

18. به شدت فاکی روی سوپربورد کراش زدم با اینکه فقط آنویلو دیدم...

19. ام وی چانمینا و اش آیلند اومده و من نمیتونم برم ببینمTTTTT

20. از لحاظ روحی روانی آمادگی مدرسه رفتن رو ندارم... ولم کنین...

21. آهنگ ژاپنی میخوااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااام

22. آره دیگه همین

23. به مورد 21 ـم توجه کنین

24. وای بچها اون مورد 21 خیلی مهمه

25. بسه دیگه خدایی زیادی زر زدم.. /:

۲۶ نظر ۳ موافق ۰ مخالف
دنیایی برای آرامش یه دختر که زندگیش رو توی خنده های 9 پسر کره ای به اسم "استری کیدز" میبینه؛
دنیایی برای راحت بودن یه دختر که انیمه به جای اکسیژن استشمام میکنه؛
دنیایی برای خوشحال بودن یه دختر که فیکشن خوندن و نوشتن مثل خون توی رگ هاشه؛
دنیایی برای یه دختر که بتونه خودش باشه و خودش بمونه؛
دنیایی برای یه دختر که خودش رو درون استری کیدز میبینه؛
دنیایی برای یه دختر که تلپاتی خاصی با اون 9 تا پسر داره؛
یه دنیای آبی رنگ که صدای موج های دریا ازش شنیده میشه؛
صدای موسیقی های راک N.Flying، The Rose، Onewe ، LUCY و Xdinary Heroes و Day6 ملودی آرامش بخش این دختره؛
آرامشی که منبعش صدای دریا و پسر های توی این دنیای آبی عه؛
فردای من آبی رنگه:)💙

ʙɪʀᴛʜ ᴅᴀᴛᴇ: ᴀᴜɢᴜꜱᴛ 8ᴛʜ 2021
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان