امروز سر کلاس بودیم و خانم بیات (معلم اجتماعیمون) داشت امتحان میگرفت و قرار بود از من بپرسه چون نمیتونستم با دست باندپیچی شده بنویسم
بعد یهو شکیبا (یکی از همکلاسیام که دراصل باید نهم باشه) اومد کیفشو برداشتو عجله ای از کلاس رفت بیرون
سر کلاس دیگه نیومد. زنگ تفریح دوم که خورد با عسل رفتیم توی حیاط و دیدیم که یه سری مادر پدرا وایستادن با بچهاشون. و بعد که یکم نگاه انداختیم دیدیم بیرون مدرسه ماشین پلیس وایستاده :>>>>>
بعد از کمی پرس و جو از بچهای مدرسه فهمیدیم که دیروز بعد از مدرسه بچها شعار و اینا دادن و امروز به والدینشون زنگ زده بودن و همچنین پلیس هم خبر کرده بودن!! اینجاست که میگن: این بده!!" شکیبا هم جزوشون بوده :> (و من اصلا از این بشر خوشم نمیاد خدایی..)
بعد یکی اومد بهمون گفت: بچها، قراره ساعت 1 که همه بچها رفتن خونه، شنود نصب کنن زیر میزامون"
منم رفتم به بقیه بچها گفتم تا مراقب باشن از شنبه و سر زنگ کارو فناوری بودیم که یکی از انتظاماتا اومد توی کلاس گفت که برین توی حیاط (درحالیکه هنوز 5 دقیقه به زنگ مونده بود)
ما هم رفتیم و دیدیم که مدیر و معاون و ناظم همه وایستادن و میگن برین بیرون مدرسه و توی حیاط نمونین" و من همون موقع بود که دو هزاریم افتاد که اینا قراره نقشه ی شنود کار گذاشتن رو عملی کنن
از عسل و فاطمه خدافظی کردم و داشتم از کوچه مدرسه میرفتم بیرون که یه ماشین پلیس دیدم با دوتا افسر پلیس و به شدت پشمام ریخت
همچنین جلوی مدرسه ی بغلی هم دوتا پلیس و سرباز وایستاده بودن و اونموقع بود که متوجه خیط (؟) بودن اوضاع شدم و تا خود خونه دوییدم (حقیقتا دلیل خاصی براش ندارم XD)